نظریه ها و مدل های روانشناسی رشد
روانشناسی رشد، رشته ای از مطالعات است که بر تغییراتی که افراد در طول عمر خود متحمل می شوند، از جمله رشد فیزیکی، شناختی، عاطفی و اجتماعی تمرکز می کند. هدف محققان در این زمینه درک چگونگی رشد، یادگیری و سازگاری افراد با محیط خود در طول زمان است. نظریهها و مدلها نقش مهمی در روانشناسی رشد ایفا میکنند زیرا چارچوبهایی را برای درک و توضیح این فرآیندهای رشدی فراهم میکنند. این مقاله به بررسی برخی از نظریهها و مدلهای برجسته در روانشناسی رشد، همراه با مثالهای مرتبط میپردازد.
- ۱. نظریه رشد شناختی پیاژه:
ژان پیاژه، روانشناس سوئیسی، نظریه ای پیشگامانه در مورد رشد شناختی ارائه کرد. طبق نظر پیاژه، کودکان در چهار مرحله رشد شناختی پیشرفت می کنند که هر کدام با توانایی ها و فرآیندهای شناختی مشخص مشخص می شوند. این مراحل عبارتند از:
۱٫۱ مرحله حسی حرکتی:
– این مرحله از بدو تولد تا حدود دو سالگی اتفاق می افتد.
– در نوزادان ماندگاری اشیاء ایجاد می شود، این درک که اشیا حتی زمانی که از دید دور هستند به وجود خود ادامه می دهند.
– مثال: کودکی که پیک بو بازی می کند و در نهایت متوجه می شود که شخصی که پشت دستانش پنهان شده هنوز وجود دارد.
(پیک بو (Peek-a-boo) یکی از بازیهایی است که در دوران کودکی بسیار محبوب است. این بازی در واقع یک بازی پنهانکاری ساده است که شامل پنهان شدن و ظاهر شدن ناگهانی است. در این بازی، یک فرد (معمولاً والدین یا مراقبین) صورت خود را پشت یک شیءی پنهان میکند و سپس به طور ناگهانی ظاهر میشود و به کودک لبخند میزند و با او تعامل میکند.)
۱٫۲ مرحله قبل از عملیات:
– این مرحله از حدود دو تا هفت سالگی رخ می دهد.
– کودکان تفکر نمادین، مهارت های زبانی و توانایی تظاهر را توسعه می دهند.
– در این مرحله، کودکان قادر به استفاده از نمادها و علائم برای نشان دادن اشیاء و ایدهها هستند. آنها همچنین توانایی تظاهر و بازی در نقش را پیدا میکنند. مهارتهای زبانی و داستانسرایی نیز در این مرحله بهبود مییابد.
-به عنوان مثال، کودک در این مرحله میتواند یک عروسک را به عنوان نمادی برای یک نوزاد استفاده کند و با آن بازی کند. همچنین میتواند در بازیهای تظاهری نقشهای مختلفی را بازی کند، مانند تظاهر به پزشک یا آشپز شدن.
– مثال: کودکی که در حین بازی تخیلی از موز به عنوان تلفن استفاده می کند.
۱٫۳ مرحله عملیاتی عینی:
– این مرحله از حدود هفت تا یازده سالگی رخ می دهد.
– کودکان استدلال منطقی و توانایی درک حفاظت (درک اینکه کمیت با وجود تغییر در ظاهر ثابت می ماند) را توسعه می دهند.
– مثال: کودک تشخیص می دهد که ریختن آب از یک لیوان کوتاه و پهن به یک لیوان بلند و باریک، مقدار آب را تغییر نمی دهد.
۱٫۴ مرحله عملیاتی صوری:
– این مرحله از حدود یازده سالگی به بعد اتفاق می افتد.
– نوجوانان تفکر انتزاعی، استدلال فرضی و توانایی تفکر در مورد دیدگاه های متعدد را توسعه می دهند.
– مثال: نوجوانی که هنگام بررسی گزینه های شغلی درگیر استدلال فرضی است.
- ۲. نظریه رشد روانی اجتماعی اریکسون:
اریک اریکسون، روانشناس آلمانی-آمریکایی، نظریه رشد روانی-اجتماعی را ارائه کرد. نظریه اریکسون بر تعامل بین تجارب اجتماعی و رشد فردی در طول عمر تأکید دارد. او هشت مرحله از رشد روانی-اجتماعی را شناسایی کرد که هر کدام با یک وظیفه یا بحران رشدی منحصر به فرد مشخص می شوند. برخی از این مراحل عبارتند از:
۲٫۱ اعتماد در مقابل بی اعتمادی:
– این مرحله از بدو تولد تا یک سالگی اتفاق می افتد.
– وظیفه اصلی رشد، ایجاد حس اعتماد در جهان، در درجه اول از طریق مراقبت مداوم و پاسخگو است.
– مثال: کودکی که از والدین خود مراقبت و مراقبت مداوم دریافت می کند، در دیگران احساس اعتماد ایجاد می کند.
۲٫۲ خودمختاری در مقابل شرم و شک:
– این مرحله از یک تا سه سالگی اتفاق می افتد.
– کودکان از طریق کاوش و تصمیم گیری احساس استقلال و خودمختاری را پرورش می دهند.
– مثال: کودک نوپایی که تشویق میشود خودش لباس بپوشد و انتخابهای ساده داشته باشد، احساس خودمختاری پیدا میکند.
۲٫۳ هویت در مقابل سردرگمی نقش:
– این مرحله در دوران نوجوانی (حدود دوازده تا هجده سالگی) رخ می دهد.
– نوجوانان هویت خود از جمله ارزش ها، باورها و اهداف زندگی خود را کشف می کنند.
– مثال: نوجوانی که سرگرمیها، علایق و گروههای همسالان مختلف را آزمایش میکند تا حس هویت خود را ایجاد کند.
- ۳. نظریه دلبستگی:
نظریه دلبستگی که توسط جان بولبی ارائه شده است، بر پیوندهای عاطفی افراد با مراقبان اصلی خود در دوران نوزادی تمرکز دارد. این نظریه اهمیت دلبستگی های ایمن را برای رشد سالم اجتماعی-عاطفی برجسته می کند. سبک های دلبستگی را می توان به صورت زیر دسته بندی کرد:
۳٫۱ دلبستگی ایمن:
– هنگامی که نوزادان مراقبت مداوم و پاسخگو داشته باشند، دلبستگی ایمن ایجاد می کنند.
– مثال: نوزادی که گریه می کند و از مراقب خود آرامش و اطمینان می یابد، دلبستگی ایمن پیدا می کند.
۳٫۲ دلبستگی ناایمن (مضطرب-اجتناب کننده):
– هنگامی که مراقبان آنها به طور مداوم عدم پاسخگویی یا سهل انگاری می کنند، نوزادان یک دلبستگی اضطرابی-اجتنابی ایجاد می کنند.
– مثال: کودکی که یاد می گیرد به دلیل بی توجهی مداوم نیازها و احساسات خود را سرکوب کند، یک دلبستگی اضطرابی-اجتنابی ایجاد می کند.
۳٫۳ دلبستگی ناایمن (مضطرب-دوسوگرا):
– هنگامی که مراقبانشان به طور متناقض پاسخگو هستند، نوزادان یک دلبستگی مضطرب-دوسوگرا ایجاد می کنند.
– مثال: کودکی که مضطرب و چسبیده می شود و به دلیل مراقبت ناسازگار به دنبال اطمینان دائمی است، دلبستگی مضطرب-دوسوگرا ایجاد می کند.
رفتارهای زیر ممکن است باعث دلبستگی نا ایمن از نوع مضطربی-دوسوگرا در کودکان شوند:
- ندادن پاسخ واقعی به نیازهای احساسی و روانی کودک: اگر پدر و مادر نتوانند به نیازها و احساسات کودکان به درستی پاسخ دهند و توجه کافی به آنها نشان ندهند، کودک ممکن است احساس کند که نیازهایش نادیده گرفته میشود و این باعث ایجاد دلبستگی نا ایمن و نگرانی در او میشود.
- عدم ثبات و امنیت در رابطه والدین: اگر رابطه والدین ناپایدار و ناامن باشد و کودکان به طور مداوم شاهد نزاع و تنش بین والدین خود باشند، این ممکن است باعث ایجاد نگرانی و اضطراب در کودکان شود و آنها احساس کنند که محیط اطرافشان ناپایدار و ناامن است.
- انتقاد و نقد بیش از حد: اگر پدر و مادر به طور مداوم به کودکان انتقاد کنند و از او انتظارات بیش از حد بالا داشته باشند، کودک ممکن است احساس کند که همیشه قابلیتها و ارزشش مورد تشویق و تأیید نیست و این باعث ایجاد شک و عدم اعتماد به نفس در او میشود.
- نقص در تأمین امنیت و پایداری: اگر پدر و مادر نتوانند به کودکان امنیت و پایداری لازم را در ارتباط با آنها فراهم کنند، مانند عدم حفظ روند روزانه و ساعت خواب، کودکان ممکن است در مورد آینده خود نگرانی داشته باشند و دلبستگی نا ایمن ایجاد شود.
- تجربه ناپایداری در رفتار والدین: اگر پدر و مادر در رفتار و روند تعامل با کودکان ناپایدار باشند و در یک لحظه ممکن است مهربان و حمایت کننده باشند و در لحظهی دیگر ممکن است بی توجه و بی اعتنا به نیازها و احساسات کودکان باشند، کودکان ممکن است احساس کنند که نمیتوانند به پدر و مادر خود اعتماد کنند و این باعث ایجاد دلبستگی نا ایمن میشود.
- ۴. نظریه اجتماعی فرهنگی ویگوتسکی:
لو ویگوتسکی، روانشناس روسی، نظریه اجتماعی فرهنگی را با تاکید بر نقش تعامل اجتماعی و زمینه فرهنگی در رشد شناختی ارائه کرد. به گفته ویگوتسکی، رشد شناختی یک فرآیند مشارکتی است که از طریق تعامل با دیگران آگاه تر اتفاق می افتد. برخی از مفاهیم کلیدی این نظریه عبارتند از:
۴٫۱ منطقه توسعه نزدیک (ZPD):
– ZPD به شکاف بین آنچه یک یادگیرنده می تواند به طور مستقل انجام دهد و آنچه می تواند با راهنمایی یا کمک یک فرد شایسته تر به دست آورد، اشاره دارد.
– مثال: کودکی که با کمک والدینی که دوچرخه را در دست دارد، دوچرخه سواری را یاد می گیرد قبل از اینکه به تدریج رها شود.
۴٫۲ داربست:
– داربست شامل ارائه پشتیبانی یا راهنمایی موقت برای کمک به یادگیرنده برای انجام یک کار در منطقه توسعه نزدیک خود است.
– مثال: معلمی که یک مسئله پیچیده ریاضی را به مراحل کوچکتر تقسیم می کند و در حین حل دانش آموز کمک می کند.
نتیجه
نظریهها و مدلهای روانشناسی رشد، چارچوبهای ارزشمندی را برای درک و توضیح فرآیندهای پیچیده رشد انسانی فراهم میکنند. نظریه رشد شناختی پیاژه، نظریه رشد روانی اجتماعی اریکسون، نظریه دلبستگی و نظریه اجتماعی فرهنگی ویگوتسکی تنها چند نمونه از نظریه های برجسته در این زمینه هستند. این نظریه ها به محققان، مربیان و والدین کمک می کند تا بینش هایی را در مورد مراحل و جنبه های مختلف رشد انسانی به دست آورند و در نهایت به رفاه و رشد افراد در طول عمر کمک کنند.
پیام بگذارید
(0 دیدگاه)