چرا همیشه عاشق آدم‌های اشتباه می‌شوم؟

چرا همیشه عاشق آدم‌های اشتباه می‌شوم؟

چرا همیشه عاشق آدم‌های اشتباه می‌شوم؟

رمزگشایی علمی چرایی تکرار الگوهای عشقی آسیب‌زا بر اساس نظریه دلبستگی، اجبار به تکرار و طرح‌واره‌ها


مقدمه جذاب (Hook)

آیا این اتفاق برای شما هم افتاده است؟ دوباره و دوباره خود را در آغوش فردی می‌یابید که می‌دانید برای شما خوب نیست. او ممکن است از نظر عاطفی در دسترس نباشد، دائم شما را نادیده بگیرد، یا حتی رفتارهای سوءاستفاده‌گرایانه‌ای داشته باشد که شما را در چرخه‌ای بی‌پایان از امید و سرخوردگی گرفتار می‌کند. وقتی رابطه‌ای با یک “فرد اشتباه” به پایان می‌رسد، قسم می‌خورید که دیگر هرگز اشتباهی تکرار نخواهد شد؛ اما افسوس که با گذشت زمان، فرد بعدی که توجه شما را جلب می‌کند، به شکلی مرموز، شباهت عجیبی به همان الگوی دردناک گذشته دارد.

این احساس درماندگی، آشناست. چرا باید ما به‌طور ناخودآگاه به سمت الگوهایی کشیده شویم که ما را رنج می‌دهند؟ چرا آدم‌های مهربان، باثبات و در دسترس، اغلب “خسته‌کننده” به نظر می‌رسند، در حالی که افراد پرنوسان و غیرقابل پیش‌بینی، آدرنالین لازم برای جلب توجه ما را دارند؟

پاسخ این سوال در اعماق روانشناسی ما نهفته است؛ در نحوه شکل‌گیری دلبستگی‌های اولیه، تکرار ناخودآگاه تجربیات گذشته و باورهای بنیادینی که درباره شایستگی خود برای عشق داریم. این مقاله، با تکیه بر یافته‌های علمی روانشناسی، این چرخه معیوب را کالبدشکافی می‌کند و مسیرهایی برای رهایی از آن ارائه می‌دهد.


بخش ۱: آسایش آشنایی، دام تکرار (Repetition Compulsion)

مغز انسان موجودی است که به دنبال پیش‌بینی‌پذیری و الگوهاست. این نیاز به آشنایی، یک مکانیسم بقا است، اما در حوزه روابط عاطفی می‌تواند به یک تله ویرانگر تبدیل شود. ما ناخودآگاه به سمت زوج‌هایی کشیده می‌شویم که احساسات و تعاملاتشان، بازتابی از محیط‌های عاطفی اولیه ماست، حتی اگر آن محیط‌ها سمی باشند.

اجبار به تکرار (Repetition Compulsion): تلاش برای «درست کردن» گذشته

زیگموند فروید این پدیده را اجبار به تکرار (Repetition Compulsion) نامید. این مفهوم بیان می‌کند که ما به‌طور ناخودآگاه در روابط جدید، سعی می‌کنیم شرایط و موقعیت‌های آسیب‌زای گذشته، به‌ویژه در تعامل با والدین، را بازسازی کنیم. هدف ظاهری این تکرار، سرکوب یا غلبه بر آن آسیب اولیه نیست، بلکه تلاش برای «کنترل» و «تغییر نتیجه» آن است.

مثال: اگر در کودکی والد عاطفی سرد و منتقدی داشته‌اید، ذهن ناخودآگاه شما ممکن است شریکی را انتخاب کند که این ویژگی‌ها را تکرار کند. شما به این امید وارد رابطه می‌شوید که این بار، با تلاش بیشتر، محبت یا تأیید والد خود را کسب کنید؛ در واقع، سعی دارید زخم قدیمی را با یک پانسمان جدید اما دقیقاً مشابه، ترمیم کنید.

این تکرار، علی‌رغم آگاهی ما به دردناک بودن آن، “آشنا” و به نوعی “راحت” به نظر می‌رسد، زیرا با نقش‌هایی که در دوران کودکی به ما تحمیل شده (نقش قربانی، مطیع، ناجی یا منجی)، سازگار است.


بخش ۲: سایه نظریه دلبستگی (Attachment Theory)

نظریه دلبستگی، که توسط جان بولبی پایه‌گذاری شد و مری اینزورث توسعه داد، اساسی‌ترین چارچوب برای درک انتخاب‌های عاطفی ما فراهم می‌کند. نحوه پاسخگویی مراقبان اولیه به نیازهای ما، سبکی از دلبستگی را در بزرگسالی شکل می‌دهد که به عنوان فیلتری برای ارزیابی شرکای بالقوه عمل می‌کند.

انواع دلبستگی ناایمن و رقص سمی

وقتی دلبستگی اولیه ما ایمن نباشد (یعنی مراقب به‌طور ثابت و قابل پیش‌بینی به نیازهایمان پاسخ نداده باشد)، یکی از سه نوع دلبستگی ناایمن شکل می‌گیرد:

  1. دلبستگی مضطرب/مشغول (Anxious/Preoccupied): این افراد معمولاً والدینی داشته‌اند که گاهی در دسترس و گاهی غایب بوده‌اند. در بزرگسالی، آن‌ها نیاز شدیدی به تأیید شریک زندگی دارند، از طرد شدن هراس دارند و دائماً نگران نزدیکی رابطه هستند.
  2. دلبستگی اجتنابی/گریزان (Avoidant/Dismissive): این افراد معمولاً والدینی داشته‌اند که نسبت به نیازهای عاطفی آن‌ها بی‌توجه یا سرد بوده‌اند. در بزرگسالی، آن‌ها استقلال بیش از حدی را ارزش می‌دانند، از صمیمیت عمیق پرهیز می‌کنند و احساسات شدید را سرکوب می‌کنند.
  3. دلبستگی بی‌نظم/ترسان (Disorganized/Fearful-Avoidant): این سبک معمولاً نتیجه تجربیات تروماتیک یا روابط بسیار آشفته با مراقبین است؛ ترکیبی از میل شدید به نزدیکی و ترس شدید از آن.

کشش سمی: جفت شدن ناایمن‌ها

چرایی انتخاب آدم‌های اشتباه اغلب در تعاملات متقابل این دو سبک اصلی نهفته است:

  • مضطرب + اجتنابی = رابطه ایده‌آل برای تکرار: فرد مضطرب که نیاز شدیدی به نزدیکی دارد، به‌طور غریزی به سمت شریک اجتنابی کشیده می‌شود که دوری گزیدن را بلد است. فرد مضطرب برای جلب توجه شریک اجتنابی، تلاش بیشتری می‌کند (پیام‌های مکرر، درخواست‌های نزدیکی)، و این تلاش‌ها باعث می‌شود شریک اجتنابی عقب‌نشینی کند. عقب‌نشینی شریک اجتنابی، دقیقاً همان طردی است که فرد مضطرب در کودکی تجربه کرده است، و به این ترتیب، الگوی ناایمن تکرار می‌شود.
  • از سوی دیگر، فرد اجتنابی، از تلاش شدید فرد مضطرب برای نزدیکی، احساس خفقان کرده و دوری می‌کند، که این خود باعث تأیید باور فرد اجتنابی می‌شود که «نزدیکی خطرناک است.»

این “رقص سمی” صرفاً یک تصادف نیست؛ این اجرای دراماتیک، نحوه ایمن‌سازی خود است که ما در دوران کودکی آموخته‌ایم.


بخش ۳: طرح‌واره‌های ناسازگار اولیه (Early Maladaptive Schemas)

طرح‌واره‌ها، باورهای عمیق، گسترده و غیرمنطقی درباره خود، دیگران و جهان هستند که در دوران کودکی شکل می‌گیرند و در مواجهه با روابط بزرگسالی، به‌شدت فعال می‌شوند. این طرح‌واره‌ها، نقش راهنمای ناخودآگاه ما در انتخاب شریک را بازی می‌کنند.

طرح‌واره‌ها ما را به سمت افراد و موقعیت‌هایی سوق می‌دهند که به‌طور محکم، این باورهای بنیادی منفی را تأیید کنند (Cognitive Confirmation Bias).

رایج‌ترین طرح‌واره‌ها و انتخاب‌های اشتباه:

طرح‌واره های ناسازگار:

محرومیت عاطفی (Emotional Deprivation)“:

هیچ‌کس نیازهای عاطفی مرا درک نخواهد کرد و برآورده نخواهد ساخت.”فردی از نظر عاطفی سرد، کم‌حرف یا غایب.”دیدم، هیچ‌کس واقعاً مرا دوست ندارد یا به نیازهایم اهمیت نمی‌دهد.

رهاشدگی (Abandonment)“:

افرادی که برایم مهم هستند، مرا ترک خواهند کرد.”فردی با رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی، یا کسی که همیشه در معرض خطر رفتن است (مثلاً زندگی دور از دسترس، اعتیاد).فرد شریک دائماً در حال رفتن است و من هرگز نمی‌توانم او را حفظ کنم.

ناقص بودن/شرمساری (Defectiveness/Shame)“:

من ذاتاً معیوب، بد و دوست‌داشتنی نیستم.”فردی که رفتارهای انتقادی، تحقیرآمیز یا سوءاستفاده‌گرانه دارد.”درست است، من به اندازه کافی خوب نیستم، وگرنه او با من این‌طور رفتار نمی‌کرد.”

در هر مورد، ذهن ما فرد اشتباه را نه به دلیل جذابیت واقعی او، بلکه به دلیل «آشنایی» با این نوع رنج انتخاب می‌کند. ما به‌جای انتخاب فردی که با ما مهربان باشد، فردی را انتخاب می‌کنیم که با ما دقیقاً شبیه والدینمان رفتار کند تا بتوانیم در یک بازی از پیش باخته، نقش خود را بازی کنیم.


بخش ۴: چرا آدم‌های خوب خسته‌کننده به‌نظر می‌رسند؟ (چالش هیجانی)

یکی از مهم‌ترین موانع در انتخاب شریک سالم، تفاوت بنیادین در سطح برانگیختگی هیجانی (Arousal) است. روابطی که بر پایه دلبستگی ناایمن (مضطرب یا اجتنابی) شکل می‌گیرند، معمولاً با نوسانات شدید همراه هستند: اوج‌های هیجان (وصل شدن ناگهانی، آشتی‌های دراماتیک) در مقابل فرودهای دردناک (طرد شدن، درگیری).

این اوج و فرودها، یک پاداش شیمیایی در مغز ایجاد می‌کنند. دوپامین (هورمون پاداش و جستجو) با هر بار تلاش برای برقراری ارتباط مجدد و موفقیت لحظه‌ای آزاد می‌شود. این الگوی شیمیایی، برای مغزی که به آن عادت کرده، بسیار اعتیادآور است.

خستگی در برابر ثبات

در مقابل، یک رابطه سالم و ایمن بر پایه قابل پیش‌بینی بودن، ثبات و صمیمیت آرام بنا شده است. این ثبات، از منظر روانشناختی یک “نقطه امن” است، اما از منظر یک ذهن عادت کرده به درام، می‌تواند به شکل کسالت و بی‌حسی تعبیر شود.

شخصی که به دلبستگی مضطرب عادت کرده، ممکن است بپرسد: “چرا او اینقدر عادی رفتار می‌کند؟ چرا من را دیوانه‌وار نمی‌خواهد؟ آیا او واقعاً مرا دوست دارد؟” زیرا او عادت کرده است که عشق را با اضطراب، تلاش بی‌پایان و عدم قطعیت برابر بداند. ثبات و آرامش، در این دیدگاه، به معنای عدم علاقه تلقی می‌شود.


بخش ۵: راهکارهای عملی برای شکستن الگو (SEO-friendly Actionable Steps)

شکستن این الگوها نیاز به آگاهی مداوم و شجاعت برای رها کردن آنچه “آشنا” است، دارد. این مسیر یک درمان سریع نیست، بلکه یک فرایند شناختی و رفتاری است.

گام ۱: خودآگاهی و شناسایی دلبستگی خود (Self-Awareness)

اولین قدم، تشخیص اسباب‌بازی‌های درونی خود است.

  • شناسایی سبک دلبستگی: با مطالعه منابع معتبر یا مراجعه به درمانگر، سبک دلبستگی خود را مشخص کنید. بدانید در زمان استرس یا نزدیکی بیش از حد چه واکنشی نشان می‌دهید (دنبال کردن یا فرار کردن).
  • فهرست کردن شرکای اشتباه: فهرستی از سه رابطه گذشته خود تهیه کنید و ویژگی‌های مشترک و دردناک شرکایتان را یادداشت کنید (مثلاً همیشه غیرقابل دسترس بود، مرزها را زیر پا می‌گذاشت، ناسازگاری عاطفی داشت). این لیست، طرح‌واره‌هایی را که به دنبال تأیید آن‌ها هستید، آشکار می‌سازد.

گام ۲: مکث کردن قبل از انتخاب (The 90-Day Rule)

اجبار به تکرار، اغلب با هیجانات شدید اولیه (Limerence یا عشق شورانگیز) همراه است. برای مقابله با این فراخوانی ناخودآگاه، باید آگاهانه سرعت را کم کنید.

  • قانون ۹۰ روز: هنگام آشنایی با فردی که به‌شدت شما را جذب می‌کند (اما ممکن است شبیه الگوی قدیمی شما باشد)، ورود به تعهد یا رابطه فیزیکی را حداقل ۹۰ روز به تعویق بیندازید. این زمان به سیستم هیجانی شما فرصت می‌دهد تا از حالت “تشنج” اولیه خارج شود و عملکرد شناختی شما فعال گردد.
  • ارزیابی رفتاری، نه فقط هیجانی: در این مدت، هیجان اولیه را نادیده بگیرید و بر ثبات رفتاری تمرکز کنید. آیا فرد به قول‌هایش عمل می‌کند؟ آیا احساس امنیت می‌کنید؟ آیا برای حل تعارض، حاضر به مذاکره است؟
  •  

گام ۳: انتخاب آگاهانه شریکی که «متفاوت» است (Choosing Dissonance)

این سخت‌ترین گام است: انتخاب آگاهانه فردی که در ابتدا شاید هیجان کمتری ایجاد کند، اما از نظر ساختاری سالم‌تر است.

  • تغییر تعریف “جذابیت”: جذابیت را از “نوسان هیجانی و درام” به “قابلیت اطمینان، صمیمیت آرام و احترام به مرزها” تغییر دهید.
  • تطبیق‌دهی به ثبات: اگر فردی مهربان و در دسترس را ملاقات کردید که در ابتدا شما را به هیجان نمی‌آورد، به خودتان اجازه دهید به این آرامش “عادت کنید”. این آرامش، همان محیط ایمن دلبستگی است که ذهن شما نیاز دارد تا طرح‌واره‌های قدیمی را خاموش کند. این روند در ابتدا ممکن است «کسل‌کننده» به نظر برسد، اما واقعاً به معنای آزادی از اضطراب است.

نتیجه‌گیری: رهایی از تقدیر ناخودآگاه

اینکه چرا همواره عاشق آدم‌های اشتباه می‌شوید، نه یک تقدیر ابدی، بلکه یک الگوی ناخودآگاه و قابل یادگیری است که از گذشته شما نشأت می‌گیرد. نظریه دلبستگی، اجبار به تکرار و طرح‌واره‌ها، همگی بر یک حقیقت تأکید دارند: ما به سمت آنچه می‌شناسیم کشیده می‌شویم، نه لزوماً آنچه برای ما خوب است.

شکستن این چرخه به معنای سرکوب نیازهایمان نیست، بلکه به معنای بازآموزی مغز در مورد معنای واقعی عشق ایمن و پذیرفتن این حقیقت است که شایسته رابطه‌ای هستیم که در آن احساس امنیت، احترام و آرامش کنیم، نه هیجان و اضطراب مداوم. با آگاهی و انتخاب‌های آگاهانه، می‌توانیم خودمان را از زندان آشنایی‌های دردناک رها سازیم و دستان شریکی را بگیریم که واقعاً برای یک رابطه پایدار آماده است.

با مشاوره آنلاین زندگی بهتری بساز. تو لایق آرامشی. واتس آپ ۰۹۲۲۵۳۷۷۵۹۷ و اینستا roya.zahedi.clinic


 

 

This will close in 20 seconds