مقایسه نظریه ژان ژاک روسو و جان لاک
مقایسه نظریه ژان ژاک روسو و جان لاک که دو تن از تأثیرگذارترین فیلسوفان عصر روشنگری هستند که ایده های آنها تأثیر عمیقی در زمینه های مختلف از جمله روانشناسی داشته است. گرچه نه روسو و نه لاک به معنای امروزی روانشناس نبودند، نظریه های آنها در مورد ماهیت انسان، آموزش و پرورش و جامعه پیامدهای مهمی برای درک رشد و رفتار روانشناختی دارد. این مقاله به مقایسه و تضاد زیربنای روانشناختی نظریههای روسو و لاک میپردازد و تفاوتها و شباهتهای آنها را در زمینه روانشناسی برجسته میکند.
روسو
ژان ژاک روسو، در اثر مهم خود “امیل، یا در مورد آموزش” (۱۷۶۲)، نظریه ای از رشد انسانی ارائه می دهد که بر خوبی ذاتی انسان ها و اهمیت اجازه دادن به کودکان برای رشد طبیعی، فارغ از تأثیرات مخرب تأکید می کند. جامعه روسو معتقد بود که کودکان با یک کنجکاوی طبیعی و میل ذاتی به یادگیری به دنیا می آیند و آموزش باید به جای تحمیل هنجارها و انتظارات اجتماعی، این رشد طبیعی را تسهیل کند. دیدگاه روانشناختی او ریشه در ایده «وحشی نجیب» دارد، که نشان میدهد انسانها ذاتاً خوب هستند اما توسط جامعه فاسد شدهاند. دیدگاههای روسو با سنت رمانتیک، که برای احساسات، شهود و رشد طبیعی فرد ارزش قائل است، هماهنگ است.
جان لاک
در مقابل، دیدگاه روانشناختی جان لاک، که در «مقالهای در رابطه با درک انسان» (۱۶۸۹) مطرح شده است، مبتنی بر تجربهگرایی و مفهوم Tabula rasa یا لوح خالی است. لاک استدلال میکرد که ذهن انسان در بدو تولد فاقد ایدههای ذاتی است و دانش از طریق تجربه به دست میآید. از نظر لاک، نقش آموزش شکل دادن به ذهن و شخصیت فرد از طریق آموزش دقیق و پرورش عقل است. دیدگاه لاک این است که انسانها شکلپذیر هستند و میتوانند توسط محیطشان شکل بگیرند، که تاکید زیادی بر نقش پرورش بر طبیعت در رشد روانی دارد.
اعتقاد مشترک روسو و جان لاک
روسو و لاک علیرغم تفاوتهایشان، اعتقاد مشترکی به اهمیت آموزش در شکلدهی روانشناسی انسان دارند. با این حال، رویکردهای آنها به آموزش منعکس کننده دیدگاه های متفاوت آنها در مورد طبیعت انسان است. روسو از آموزشی حمایت می کند که امکان بیان آزاد تمایلات طبیعی را فراهم می کند و محدودیت های تحمیل شده توسط جامعه را به حداقل می رساند. او بر نقش محیط در ارائه تجربیاتی تاکید می کند که رشد طبیعی را تقویت می کند، که با مفهوم روانشناختی مدرن داربست همسو می شود، جایی که محیط از پیشرفت طبیعی یادگیرنده پشتیبانی می کند.
از سوی دیگر، لاک آموزش را وسیله ای برای القای فضیلت و عقل می داند که معتقد بود برای یک جامعه منظم ضروری هستند. تاکید او بر پرورش عقل و اهمیت تربیت اخلاقی نشان دهنده دیدگاه روانشناختی است که به رشد شناختی و شکل گیری ذهن منطقی اهمیت می دهد. ایدههای لاک نظریههای رشد شناختی ژان پیاژه را پیشبینی میکند که معتقد بود ساختارهای شناختی کودکان از طریق تعامل با محیط رشد میکند.
مقایسه ای دیگر
نقطه مقایسه دیگر، دیدگاه آنها در مورد قرارداد اجتماعی و پیامدهای روانی آن است. “قرارداد اجتماعی” روسو (۱۷۶۲) و “دو رساله دولت” لاک (۱۶۸۹) هر دو در مورد منشأ جامعه و رابطه بین فرد و دولت بحث می کنند. مفهوم روسو از اراده عمومی و قرارداد اجتماعی حاکی از آن است که افراد رضایت میدهند که برخی از آزادیهای خود را برای نفع عمومی کنار بگذارند، که منعکسکننده دیدگاه روانشناختی است که بر اهمیت پیوندهای اجتماعی و هویت جمعی تأکید میکند. دیدگاه لاک در مورد قرارداد اجتماعی بیشتر فردگرایانه است و بر حفاظت از زندگی، آزادی و دارایی تمرکز دارد که نشان دهنده تاکید روانشناختی بر حقوق و استقلال فردی است.
در پایان، نظریات ژان ژاک روسو و جان لاک بینش متضاد و در عین حال مکملی را در مورد روانشناسی انسان ارائه می دهند. تاکید روسو بر رشد طبیعی فرد و اهمیت عاطفه و شهود نقطه مقابل دیدگاه عقل گرایانه و تجربه گرایانه لاک است که پرورش عقل و شکل دادن به ذهن را از طریق آموزش ارزش می دهد. با این حال، هر دو فیلسوف بر نقش حیاتی آموزش در رشد روانشناختی و شکلگیری شخصیت تأکید میکنند و ارتباط پایدار ایدههای خود را در روانشناسی معاصر برجسته میکنند. تئوری های آنها همچنان به درک ما از ماهیت انسان، تأثیر محیط و تجربه بر رفتار، و تعادل بین آزادی فردی و مسئولیت اجتماعی کمک می کند.