
عصبشناسی شناختی
عصبشناسی شناختی: از تکامل مغز تا مسئله ذهن و بدن
مقدمه
عصبشناسی شناختی؟؟؟ مغز انسان، پیچیدهترین ساختار زیستی شناختهشده در جهان، حاصل میلیونها سال تکامل و سازگاری با محیط است. مطالعهی عصبشناسی شناختی (Cognitive Neuroscience) نهتنها به ما کمک میکند سازوکارهای ذهن، ادراک و رفتار را درک کنیم، بلکه پلی میان زیستشناسی، روانشناسی و فلسفه برقرار میسازد.
این مقاله نگاهی دارد به ریشههای تاریخی و تکاملی فهم مغز، از ابداعات توماس ویلیس در نامگذاری ساختارهای مغزی تا نظریات فیلسوفانی چون تالس و رنه دکارت در مورد رابطهی ذهن و بدن.
بخش اول: ریشههای واژگانی در عصبشناسی
در قرن هفدهم، توماس ویلیس با معرفی اصطلاحاتی دقیق و علمی، پایههای نامگذاری ساختارهای مغزی را بنیان گذاشت. او برای نخستین بار عناصری چون Corpus Striatum، Internal Capsule و Vagus Nerve را تعریف کرد.
این نامگذاریها نهتنها نظم تازهای به علم آناتومی بخشید، بلکه راه را برای مطالعهی دقیقتر ارتباطات مغزی، پردازشهای عصبی و مسیرهای پیامرسانی هموار کرد. امروزه بسیاری از این اصطلاحات همچنان در متون تخصصی عصبشناسی و روانپزشکی کاربرد دارند.
بخش دوم: تکامل مغز و نگاه زیستی به ذهن
براساس یافتههای تکاملی، زندگی حدود ۴.۵ میلیارد سال پیش بر روی زمین پدید آمد، اما مغز انسان در شکل کنونی خود تنها ۱۰۰ هزار سال قدمت دارد.
مغز پریماتها در بازهای میان ۳۴ تا ۲۳ میلیون سال پیش شکل گرفت و به تدریج در میمونهای بزرگ (Great Apes) به اندازههای پیچیدهتر تکامل یافت.
از حدود ۵ تا ۷ میلیون سال پیش، انسان و شامپانزه از نیای مشترک خود جدا شدند. از آن زمان تاکنون، مغز انسان مسیر تکاملی شگفتانگیزی را پیموده و تواناییهایی چون تفکر انتزاعی، زبان، و خودآگاهی را توسعه داده است.
دیدگاه تکاملی در عصبشناسی شناختی به ما یادآوری میکند که هر رفتار، احساس یا الگوی فکری، نتیجهی سازگاریهای زیستی است که بقای انسان را تضمین کردهاند. پرسشهایی نظیر:
«چرا این رفتار انتخاب شده است؟» یا «چگونه به بقای گونه کمک کرده؟»
اساس تحلیل تکاملی ذهن انسان را تشکیل میدهند.
بخش سوم: از یونان باستان تا زایش اندیشه علمی
یونانیان باستان نخستین مردمانی بودند که کوشیدند ذهن و جهان را از هم جدا تصور کنند. آنان طبیعت را به عنوان چیزی قابل مشاهده و قابل مطالعه در نظر گرفتند — گامی بنیادین در پیدایش تفکر علمی و تجربی.
فیلسوفانی چون تالس بر این باور بودند که هر پدیده، علتی طبیعی دارد و نیازی به تبیینهای ماورایی نیست. این نگرش، سرآغاز شکلگیری رویکرد علمی در مطالعهی مغز و ذهن شد.
مصرشناس و فیلسوف «هانری فرانکفورت» این تحول فکری را «جهشی خیرهکننده» مینامد، چرا که برای نخستین بار، ذهن انسان بهعنوان ابزار شناختی مستقل از جهان پیرامونش مطرح شد.
بخش چهارم: مسئله ذهن و بدن – از دکارت تا امروز
در طول تاریخ، همواره بحثی عمیق میان دانشمندان و فیلسوفان دربارهی رابطهی مغز و ذهن وجود داشته است.
در قرن هفدهم، رنه دکارت، فیلسوف و دانشمند فرانسوی، نظریهی معروف دوگانهانگاری (Dualism) را مطرح کرد.
به باور او، بدن و مغز مادیاند و مانند ماشین عمل میکنند، اما ذهن غیرمادی است و از قوانین فیزیکی پیروی نمیکند.
در برابر این دیدگاه، نظریهی یگانگیانگار (Monism) مطرح شد که میگوید ذهن و آگاهی، نتیجهی فعالیت مغز مادی هستند.
امروزه علوم عصبشناسی شناختی، بر پایهی دیدگاه مونیزم، مغز را سرچشمهی تمامی حالات ذهنی، هیجانی و آگاهی انسان میداند.
نتیجهگیری
از قرنها پیش تاکنون، مسیر شناخت مغز و ذهن از حد گمان و فلسفه به علم و آزمایش رسیده است.
توماس ویلیس پایههای علمی عصبشناسی را بنا نهاد، فیلسوفان یونانی ذهن را از طبیعت جدا کردند، و دکارت بحث ذهن و بدن را به فلسفهی مدرن آورد.
امروز با کمک علوم اعصاب، میدانیم که ذهن محصولی پویا از تعامل میلیونها نورون است — پدیدهای که از دل ماده برخاسته، اما جهان معنا را میسازد.
******************************************************************************************************
به سایت روانشناسی رویا زاهدی خوش آمدید . مشاوره روانشناسی آنلاین ,حضوری و مشاوره روانشناسی تلفنی از کاربردی ترین انواع خدمات ما هستند. از هر جای دنیا که هستید با ما در ارتباط باشید.
جهت رزو تایم کلینیک در واتس آپ پیام ارسال کنید. باتشکر: ۰۹۲۲۵۳۷۷۵۹۷
کلینیک غرب: تهران جنت آباد
کلینیک مرکز: تهران فاطمی