روانتحلیلگری
روانتحلیلگری و مفاهیم اساسی آن؟
روانتحلیلگری، یک نظریه و روش درمانی است که تأثیرات عمیق و گستردهای بر روانشناسی و حوزههای درمانی داشته است. این مکتب فکری، در اوایل قرن بیستم توسط زیگموند فروید پایهگذاری شد و در ادامه به توسعه و تنوع بالایی رسید. در این مقاله به تاریخچه روانتحلیلگری و مفاهیم اساسی آن خواهیم پرداخت.
تاریخچه روانتحلیلگری
دوران ابتدایی
روانتحلیلگری در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به وجود آمد. زیگموند فروید، یک پزشک اتریشی، با مطالعه بر روی بیماران مبتلا به اختلالات روانی و برخی روشهای درمانی مانند هیپنوتیزم به توسعه نظریههای خود پرداخته است. فروید در ابتدا به ایده ناهوشیاری پی برد و این مفهوم را بنیادی برای ساختار روان انسان قرار داد.
توسعه نظریهها
فروید مفهوم ناهوشیاری را بهعنوان منبعی از خواستهها، خاطرات و تجربیات سرکوب شده معرفی کرد که بر رفتار و احساسات افراد تأثیر میگذارد. او همچنین ساختار روان را به سه بخش تقسیم کرد:
«خود»، «نهاد» و «فراخود». ایدههای او در زمینه مراحل رشد روانی، مخصوصاً مراحل کودکانه، نیز به شدت تأثیرگذار بودند.
تأسیس مکتبهای جدید
پس از فروید، بسیاری از روانشناسان و پزشکان نظرات و ایدههای جدیدی را در مواجهه با روانتحلیلگری مطرح کردند. کارل یونگ، یکی از نزدیکترین همکاران فروید، روانتحلیلگری را گسترش داد و مفهوم «ناخودآگاه جمعی» را به آن افزود. همچنین دیگر مکتبها مانند روانشناسی آدممداری آنا فروید و روانشناسی رابطهای کارن هورنای به وجود آمدند.
روانتحلیلگری و نقد آن
در طول تاریخ، روانتحلیلگری با نقدهای زیادی مواجه شده است. برخی منتقدان آن را به دلیل عدم اعتبار علمی و نحوه عملکرد آن زیر سؤال بردند. با این حال، روانتحلیلگری به سبب تأثیرات فرهنگی و اجتماعی خود، همواره در کانون توجه قرار داشته است.
مفاهیم اساسی روانتحلیلگری
a. ناهوشیاری
ناهوشیاری، یک مفهوم کلیدی در روانتحلیلگری است که به بسیاری از رفتارها و احساسات ما اشاره دارد. به عقیده فروید، ناهوشیاری شامل خاطرات سرکوب شده و خواستههایی است که به دلیل نامطلوب بودن یا تعارض با ارزشهای اجتماعی، به سطح هشیاری راه نمییابند.
b.ساختار روان
فروید ساختار روان انسان را به سه بخش «نهاد»، «خود» و «فراخود» تقسیم کرده است:
۱٫ **نهاد (Id):** نهاد نمایانگر غریزهها و تمایلات اولیه است که به دنبال удовлетвор نیازها و خواستهها بدون توجه به پیامدهای اجتماعی و اخلاقی است.
۲٫ **خود (Ego):** خود واسطهای بین نهاد و محیط بیرونی است. این بخش از روان، تلاش میکند تا خواستههای نهاد را به شیوهای منطقی و اجتماعی ارضا کند.
۳٫ **فراخود (Superego):** فراخود نماینده اخلاق و ارزشهای اجتماعی است و به طور مداوم خود را در تعارض با نهاد قرار میدهد. این بخش از روان، احساس گناه و سرزنش را تولید میکند.
c. مکانیسمهای دفاعی
مکانیسمهای دفاعی، ابزارهایی هستند که افراد برای مقابله با اضطراب و تعارضهای روانی مورد استفاده قرار میدهند. برخی از این مکانیسمها شامل:
– **انکار:** انکار واقعیتها و احساسات ناخوشایند.
– **توهم:** ایجاد عبارات و قضاوتهای نادرست بهمنظور کاهش اضطراب.
– **فرافکنی:** انتقال احساسات و تفکرات خود به دیگران.
d.مراحل رشد روانی
فروید بر این باور بود که رشد روانی انسان شامل پنج مرحله است:
۱٫ **مرحله دهانی:** (تولد تا ۱۸ ماهگی) در این مرحله، لذت دهانی و مکیدن فرد دارد.
۲٫ **مرحله مقعدی:** (۱۸ ماهگی تا ۳ سالگی) در این مرحله، کنترل بر روی خروج و تربیت توالت رفتن toilet training تأکید میشود.
۳٫ **مرحله جنسیتی:** (۳ تا ۶ سالگی) تمایلات جنسی و کشش به جنس مخالف آغاز میشود.
۴٫ **مرحله نهفتگی:** (۶ سالگی تا بلوغ) در این مرحله، انرژی جنسی به فعالیتهای اجتماعی و تحصیلی منجر میشود.
۵٫ **مرحله تناسلی:** ( دوره بلوغ به بعد) در این مرحله، فرد آماده روابط جنسی است.
روانتحلیلگری در عصر جدید
با گذشت زمان و تغییرات اجتماعی و فرهنگی، روانتحلیلگری تحت تأثیر نظریههای جدیدی قرار گرفت. رویکردهای جدیدی مانند روانتحلیلگری رابطهای و روانتحلیلگری معاصر به وجود آمدهاند که به بررسی روابط بین فرد و محیط اجتماعی او میپردازند.
روانتحلیلگری رابطهای:
رویکردی در روانپزشکی و روانشناسی است که تأکید بر تأثیر روابط بین فردی بر روانشناسی فرد دارد. این رویکرد بر این باور است که روابط عاطفی و اجتماعی، نقشی اساسی در شکلگیری و تغییر رفتارها، احساسات و افکار افراد دارند.
در روانتحلیلگری رابطهای، درمانگر با توجه به روابط میان فردی مراجعهکننده و دیگران، به بررسی و تحلیل الگوهای رفتاری و هیجانی او میپردازد. این رویکرد بر این اساس کار میکند که تجربیات گذشته فرد، به ویژه در دوران کودکی و در روابط با والدین و دیگر افراد مهم زندگیشان، تأثیر عمدهای بر رفتارها و احساسات حال حاضر او دارد.
از دیگر اصول این رویکرد میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱٫ **توجه به روابط بینفردی**: روابط واقعی و معنا دار با دیگران، محور مهمی از درمان است.
۲٫ **تجربیات درونی**: تحلیل و بررسی احساسات درونی و نحوه تأثیرگذاری آنها بر روابط بین فردی.
۳٫ **نقش فراشخصی**: توجه به اینکه فرد چگونه در تعامل با دیگران رفتار میکند و احساستش را ابراز میکند.
این رویکرد به عنوان یک شیوه درمانی تاثیرگذار در درمان مشکلات روانشناختی، از جمله اضطراب، افسردگی و اختلالات شخصیتی، شناخته میشود.
روانتحلیلگری معاصر (Contemporary Psychoanalysis):
به رویکردهای نوین در نظریه و عمل روانتحلیلگری اشاره دارد که به عنوان یک شاخه از روانشناسی و روانپزشکی در توسعه و تحول قرار دارد. این رویکردها از آثار زیگموند فروید و دیگر روانتحلیلگران گذششته الهام گرفته است.
برخی از ویژگیهای روانتحلیلگری معاصر عبارتند از:
۱٫ تأکید بر روابط بینفردی: روانتحلیلگری معاصر بیشتر بر روابط متقابل بین درمانگر و مراجع تأکید دارد و نیاز به یک فضای ایمن و حمایتی برای درمان را برجسته میکند.
۲٫ توجه به فرهنگ و زمینه اجتماعی: این رویکردها به تأثیرات فرهنگی و اجتماعی بر روانپزشکی و سلامت روانی توجه بیشتری دارند و از یک نظریه فراگیرتر نسبت به مشکلات روانی استفاده میکنند.
۳٫ توسعه نظریههای جدید:روانتحلیلگران معاصر به ارائه نظریههای جدیدی مانند نظریههای خود و روابط ابژه، نظریههای دلبستگی و نظریههای روانتنی پرداختهاند که به پیچیدگیهای خواب و روانشناسی انسان پرداخته و درمانهای نوین را ارائه میدهند.
۴٫ استفاده از روشهای چندگانه: در حالی که روانتحلیلگری سنتی بیشتر بر تحلیل رویاها و انتقال تأکید دارد، روانتحلیلگری معاصر اغلب از تکنیکها و روشهای چندگانه، از جمله رفتاری و شناختی، ترکیب میکند.
۵٫ تحلیل مواجهه و تحول: این رویکردها به جای تأکید صرف بر درمان مشکلات گذشته، به فرآیندهای تحول فردی و رشد شخصی در حال حاضر نیز تمرکز دارند.
به طور کلی، روانتحلیلگری معاصر تلاش میکند تا با توجه به نیازهای متنوع و متغیر انسانها، رویکردها و تکنیکهای مناسبی را برای درمان و فهم عمیقتر رفتارها و احساسات انسانها ارائه دهد.
نتیجهگیری
روانتحلیلگری بهعنوان یک مکتب روانشناسی، تاریخچهای پربار دارد که تأثیرات عمیقی بر روی درمانهای روانی دارد. با این حال، نیاز به تداوم تفکر انتقادی و بررسی مستمر این نظریهها احساس میشود تا بتوان به درک عمیقتری از پیچیدگیهای روان انسان دست یافت.
روانتحلیلگری، با ارائه مفاهیم اساسی نظیر ناهوشیاری، ساختار روان، مکانیسمهای دفاعی و مراحل رشد روانی، ابزاری مؤثر برای تفکر در مورد رفتارها و احساسات انسان فراهم میکند. این مکتب فکری همچنان جایگاهی ویژه در مطالعات و درمانهای روانی دارد و بهعنوان یکی از اساسیترین رویکردهای روانشناسی در قرن بیستم به شمار میرود.